اقتصاد و تجارت ایران در عصر ترامپ : حمید بیگلری، از مدیران سرشناس شركتهای مالی و مشاورهای در آمریكا، در گفتوگوی خود با «دنیای اقتصاد» شرایط بازارهای مالی و اقتصاد آمریكا با ریاستجمهوری ترامپ را مورد بررسی قرار داده و دیدگاه خود را درخصوص تبعات انتخابات اخیر بر گشایشهای مالی و دیپلماتیك صورتگرفته برای ایران پس از برجام، شرح داده است.
به باور بیگلری، رفتارهای احتمالی دولت آمریكا را باید با فهم نظام سیاسی پیچیده این كشور، تركیب تیمهای اقتصادی و دیپلماتیك كابینه ترامپ و نیز پایبندی ایران به توافق برجام ارزیابی كرد.

برخی روزنامهنگاران به تقلید از همكاران ورزشی خود كه برای برخی شخصیتها صفتسازی میكنند، تمایل دارند اثرگذاران بر حوزه كاری خود را همانند ورزشی نویسان توصیف كنند. برای مثال اگر ژوزه مورینیو ملقب به آقای خاص است، فرانسوا اولاند، رئیسجمهوری فرانسه را آقای معمولی لقب دادهاند. رفتار آلكس فرگوسن سرمربی پیشین منچستر یونایتد در دقایق آخر بازیهای این تیم و نتیجه بخش بودن آن موجب ورود كلید واژهای شد كه به آن «فرگی تایم» یا «زمان فرگوسن» میگویند. ظهور غافلگیرانه ترامپ و از همه مهمتر رفتارها و سخنان غیر قابل پیشبینی او موجب شده رسانهها از زیستن در عصر ترامپ سخن بگویند. امری كه بدون شك زاییده شخصیتی است كه او در دوران مبارزات انتخاباتی و پس از پیروزی به نمایش گذاشته است. هر چند، ترامپ پس از پیروزی نشان كمتری از ترامپ دوران تبلیغات داشته است.
این تمایز موجب شده تا او را آقای غیر قابل پیشبینی توصیف كنند. رئیسجمهوری كه ظاهرا همانند قبل از انتخابات سورپرایزهای زیادی دارد. برای نمونه درحالیكه دلار و بازارها به شدت به نام ترامپ آلرژی داشتند، اما پس از شوك اولیه فورا به مسیر خود بازگشتند و شاخص دلار ركورد 14 ساله را شكست. شاخص داو جونز نیز هفته بعد از انتخابات بهترین عملكرد هفتگی خود در 5 سال گذشته را ثبت كرد. رفتار متفاوت بازارها كه كاملا خلاف تحلیلها بود، سنگ بنای گفتوگوی «دنیای اقتصاد» با حمید بیگلری، از ایرانیان سرشناس فعال در آمریكا شد. وی كه سابقه مدیریت در موسسات مالی و مشاورهای بزرگ آمریكا را در كارنامه دارد، در این گفتوگو به واكاوی نوسان بازارها طی دوره انتخابات اخیر ایالات متحده پرداخته و چشمانداز اقتصاد پس از ترامپ را مرور كرده است. گذشته از این، بیگلری با تاكید بر ساختار سیاسی پیچیده ایالات متحده، تبعات صریح و ضمنی انتخاب ترامپ بر مراودات تجاری و دیپلماتیك بینالمللی ایران را از دیدگاه خود شرح میدهد.در ادامه این گفتو گو را مطالعه میكنید.
قبل از انتخابات، اكثر تحلیلگران اعتقاد داشتند با پیروزی ترامپ بازارها دچار تكانههای شدیدی خواهند شد اما پس از پیروزی و بعد از شوك ناشی از نتیجه انتخابات، روند بازار عادی شد و حتی شاخص دلار به بالای 100 واحد رسید. چه شد كه روند بازارهای سهام نزولی نشد؟ آیا ریسك ترامپ و عدم قطعیت ناشی از انتخاب وی تعدیل شده است؟
بازارها در مواجهه با خبرهای غیرمنتظره بسیار ریسكگریز هستند. وقتی یك غافلگیری منفی ایجاد میشود، عوامل بازار بلافاصله دست به فروش میزنند و بعد شروع به پرسیدن میكنند. در رابطه با انتخابات آمریكا هم این موضوع را شاهد بودیم. بازارها تا آخرین دقایق منتظر شنیدن خبر پیروزی كلینتون بودند و تقریبا همه سرمایهگذاران حتی زحمت تحلیل احتمال پیروزی ترامپ را به خود نمیدادند. وقتی اولین خبرها درباره احتمال پیروزی ترامپ شنیده شد، بازارهای جهانی در حجم وسیعی شروع به فروش كردند. زمانی كه خبر پیروزی ترامپ تقریبا قطعی شد، ترامپهراسی بازارها افزایش یافت و فروش داراییها با شدت بیشتری دنبال شد. بازارهایی كه در شب انتخابات آمریكا باز بودند، به خصوص بازارهای آسیایی، ناگهان دچار روند نزولی شدند و سرمایهگذاران در بازارهای آتی آمریكا هم شروع به فروش گسترده كردند (كاهش 4 درصدی در بازه یك ساعته كه بسیار غیرمعمول است). اما در طول شب، سرمایهگذاران شروع به تحلیل خبرها كردند و با دقت بیشتری به دلالتهای ریاست جمهوری ترامپ اندیشیدند. بر این اساس، آنها دریافتند كه طرحهای اقتصادی ترامپ واقعا برای بازارها خوب هستند. او موضوعاتی همچون اصلاحات مالیاتی، حذف مقررات دستوپاگیر و سرمایهگذاری یك تریلیون دلاری در زیرساختها را مطرح كرده بود. برای اولین بار، سیاستهای تحریك اقتصاد از دوش سیاستهای پولی بانك مركزی بار را برداشت و تحریك مالی را بار دیگر در مركز برنامهریزی اقتصادی قرار داد.
از طرفی با توجه به اینكه جمهوریخواهان اكثریت هر دو مجلس كنگره را نیز در اختیار گرفتهاند، احتمال تصویب این سیاستهای تحریك از قبیل اصلاح مالیاتها و مقررات، بسیار بالا است. صبح بعد از اعلام نتایج انتخابات، بازارهای سهام روندی معكوس یافتند. بازارها روز خود را با افزایش یك درصدی آغاز كردند؛ 5 درصد بالاتر از حداقلی كه 10 ساعت پیش از باز شدن بازارها وجود داشت. بازار اوراق قرضه دچار افت شد؛ چرا كه انتظار میرود سیاستهای مالی ترامپ باعث شود نرخ بهره این كشور با سرعت بیشتری نسبت به آنچه انتظار میرفت، افزایش یابد. درنتیجه، ارزش دلار آمریكا نسبت به سایر ارزهای بینالمللی افزایش یافت. یكی از دیگر جنبههای سیاستهای اقتصادی ترامپ محدود كردن تجارت بینالمللی آمریكا به ویژه با كشورهایی همچون چین و بازارهای نوظهور است كه باعث كسری تجاری این كشور در سالهای اخیر شدهاند. این موضوع یكی از عناصر كلیدی برنامه انتخاباتی او برای جذب افرادی بود كه شغلهای خود را در فرآیند جهانی شدن از دست داده بودند، بنابراین در نتیجه دو عامل تقویت دلار آمریكا و احتمال افزایش تعرفههای تجاری این كشور، تقریبا ارزش تمامی بازارهای نوظهور كاهش یافت.
یكی از معماهای این روزهای افكار عمومی، سیاستهای اقتصادی ترامپ است. او ظاهرا بهدنبال بازگرداندن برخی صنایعی است كه از آمریكا خارج شدهاند تا رضایت جامعه رای خود را حفظ كند. آیا او میتواند شركتهای فراملیتی آمریكایی را از سرمایهگذاری در برنامههای آن سوی دریاها منع كند؛ در حالی كه بیشتر درآمد این شركتها از بازارهای خارجی به دست میآید؟
لازم است تا دو نكته را راجع به نظام سیاسی آمریكا بدانید:
نخست اینكه رابطه بسیار ضعیفی بین چیزهایی كه كاندیداهای ریاست جمهوری در كمپینهای انتخاباتی خود وعده میدهند با آنچه پس از روی كار آمدن انجام میدهند، وجود دارد. نامزدها در دوران پیش از انتخابات وعدههای بسیاری میدهند، ولی پس از روی كار آمدن در مییابند كه آزادی عمل آنها از آنچه تصور میكردند، بسیار محدودتر است.نكته دوم نیز این است كه نظام سیاسی آمریكا سازوكارهایی دارد كه باعث میشود رئیسجمهوری نتواند كشور را بسیار به چپ یا راست ببرد. كنگره آمریكا بهخصوص سنا، گلوگاهی قوی برای اقدامات ریاست جمهوری است و رئیسجمهوری برای اجرای اغلب امور، باید موافقت كنگره را جلب كند. البته میخواهم تاكید كنم كه این نكات، به این معنی نیست كه رئیسجمهوری آمریكا قدرتی ندارد. رئیسجمهوری آمریكا قدرتمندترین رئیسجمهوری در جهان است. اما واقعیت آن است كه درجه آزادی او زمانی كه كنگره موافق وی نباشد، محدود خواهد بود.
حال به دو آمار اقتصادی توجه كنید:
اول: حدود یكسوم از فروش 500 شركت برتر آمریكا در خارج از مرزهای این كشور اتفاق میافتد؛ بنابراین حدود 7/ 3 تریلیون دلار از درآمد شركتهای آمریكایی در فضای بینالمللی ایجاد میشود. هیچ رئیسجمهوری در آمریكا حتی اگر بخواهد هم نمیتواند بدون مواجه شدن با عكسالعملها و موانع شدید، به یكسوم از درآمد بنگاههای آمریكایی صدمه بزند.
دوم: این مشكل وجود دارد كه شركتهای آمریكایی بیش از 2 تریلیون دلار از سودهای بینالمللی خود را از مناطقی با مالیات پایین به دست میآورند كه تداوم آن برای سهامداران آنها منطقی است.پس وقتی كه تمام این واقعیتهای را كنار یكدیگر میگذارید، پرسش این خواهد بود كه رئیسجمهور آمریكا چگونه میتواند ریشه مشكل را مشخص كرده و 2 تریلیون دلار پولی را كه در خارج سرمایهگذاری شده است، بدون صدمه زدن به یكسوم از درآمد شركتها به كشور بازگرداند. شاید راهحل مساله این باشد كه ترامپ موفق شود مالیات بنگاهها را كاهش دهد و همچنین مشوقهای مالیاتی لازم برای شركتهای آمریكایی را كه باعث شود آنها سودهای خود را به داخل كشور منتقل كنند، فراهم نماید. هیچ رئیسجمهوری نمیخواهد به سودی كه از شركتهای موفق آمریكایی در خارج از مرزهای این كشور بهدست میآید و همچنین 2 تریلیون دلار دارایی آنها آسیب برساند؛ بنابراین احتمالا باید ترتیباتی تمهید شود كه توانایی شركتهای آمریكایی برای عملیات جهانی با مانع روبهرو نشود و در عین حال، مساله نگهداری سرمایه آنها در خارج با اصلاح مالیاتی حل شود.
در ایران، یكی از دغدغههای آینده تجارت با ایران است. پس از برجام رایزنیها با ایران در بخشهای مختلف اقتصادی مانند خودرو، بانك و بیمه آغاز شد. با وجود ترامپ میتوان امیدوار بود كه مذاكرات به نتیجه برسد؟
برای پاسخ به این سوال باید 3 جنبه را در نظر گرفت:
اول: مراودات اقتصادی بینالمللی با ایران منوط به آن است كه برجام پابرجا باشد. بهنظر من تا زمانی كه ایران به تمامی تعهدات خود در برجام عمل كند كه تا به امروز اینطور بوده است، هیچ راه قانونی برای برهم زدن برجام وجود نخواهد داشت.
دوم: مساله دسترسی ایران به سازوكارهای مبادلات مالی در آمریكا یك مانع مهم برای تجارت بینالمللی ایران محسوب میشود. تقریبا 90 درصد از مبادلات بینالمللی حداقل در یك مرحله به دلار آمریكا وابسته است، بنابراین ناتوانی در دسترسی به دلار آمریكا همچنان قابلیت ایران برای تجارت بینالمللی را با مشكل مواجه میسازد. از این لحاظ، تفاوتی نمیكند كه ترامپ بر سر كار باشد یا اوباما. احتمالا بدون وجود ظرفیت همكاری ایران و آمریكا در مسائل منطقهای خاورمیانه، این مشكل حل نشده باقی خواهد ماند.
اما مهمتر از همه، همانطور كه من در نوامبر 2015 در مقاله خود در «فارن افرز» در مورد اقتصاد ایران اشاره كردم، تصور میكنم بزرگترین مشكل ایران در ورود به تجارت بینالمللی، موانع داخلی كشور همچون شفافیت، سهولت كسبوكار، ثبات نظام مالی و شاید مخالفت سیاسی با اصلاحات اقتصادی و سرمایهگذاری بینالمللی است. هرقدر كه ایران بتواند بیشتر این موانع داخلی را مرتفع سازد، شركتهای بینالمللی برای سرمایهگذاری در كشور انگیزه بیشتری خواهند داشت.
یكی از نكاتی كه در ایران مطرح است همكاری با اروپا منهای آمریكا است. هدف این سناریو افزایش هزینهها برای مقابله با سیاستهای ضدایرانی رئیسجمهوری جدید آمریكا است. با توجه به شناختی كه از شركتهای اروپایی دارید، آیا این سناریو شدنی است؟
به خودی خود، ارزیابی من این است كه این اثرات محدود خواهند بود. كشورهای اروپایی وابستگی بسیار بیشتری به مراودات اقتصادی با آمریكا دارند تا بالعكس. به بیان دیگر اروپا خیلى بیشتر از نظر اقتصادى به امریكا وابسته است تا آمریكا به اروپا. بنابراین سیاست خارجی آمریكا به ندرت تحت تاثیر منافع اقتصادی اروپاییها قرار میگیرد. فكر میكنم كه این یك اشتباه استراتژیك است كه فرض شود همكارى با اروپا میتواند جایگزین مراوده با آمریكا براى دستیابى به تجارت بینالمللى باشد، بهخصوص اگر ایران بخواهد به عضویت سازمان تجارت جهانى (WTO) درآید.
در بازنگری دستورالعمل برجام از سوی وزارت خزانهداری آمریكا كه ماه گذشته انجام شد در یك بخش انعطافهای حداكثری برای شركتهای آمریكایی خارج از این كشور در نظر گرفته شد. این دستورالعمل در پاسخ به این پرسش كه آیا شركتهای آمریكایی میتوانند رویهها و عملكردهای خود را برای دفعات متعدد تغییر دهند تا بتوانند معاملات و روابط مالی و اقتصادی با ایران داشته باشند، ارائه شد.
پاسخ ارائه شده به این پرسش مثبت است و به نظر میرسد تلاش شده تا حداكثر انعطاف نشان داده شود تا شركتهای تابعه شركتهای آمریكایی در خارج از آمریكا بتوانند با ایران تجارت كنند. آیا این بازنگریها در دوران ترامپ و اكثریت جمهوریخواهان ملغی میشود یا شركتهای آمریكایی هم میتوانند در صورت تمایل ایران همكاری را آغاز كنند؟
باید سه نكته را مدنظر قرار دهید:
اول، وزارت خزانهداری آمریكا بیشتر یك بازوی اجرایی برای دولت این كشور است تا اینكه یك اهرم سیاستگذاری باشد. اوفك (اداره كنترل داراییهای خارجی آمریكا) بهطور خاص، مسوول عملیاتی كردن سیاستها است، نه تعیین آنها.
دوم، مركز ثقل تصمیمگیریهای مربوط به سیاستهای اقتصادی از یك دولت به دولت دیگر تغییر میكند. این موضوع به آن بستگی دارد كه آیا رئیسجمهوری شخصا به سیاستهای اقتصادی متمایل است و اینكه وی اولویت بیشتری را به تیم اقتصادی میدهد یا سیاست خارجی. برای مثال، بیل كلینتون كاملا به سیاستهای اقتصادی علاقهمند بود و در تعیین سیاستهای اقتصادی، اتكای شدیدی به مشاوران اقتصادی خود همچون باب روبین داشت. در آن سو، جورج بوش علاقه یا دانشی پیرامون سیاستهای اقتصادی نداشت و با وجود اینكه سیاستهای اقتصادی را غالبا به وزارت خزانهداری خود واگذار كرده بود، تیم سیاست خارجی او در موضوعات اقتصادی بینالمللی بسیار اثرگذار بود.سومین موضوع هم این است كه ما هنوز نمیدانیم تیمهای اقتصادی و سیاست خارجی دونالد ترامپ چه كسانی هستند.
پس با گذاشتن همه اینها كنار هم، آنچه میدانیم این است كه ترامپ بسیار به مسائل مربوط به تجارت و اقتصاد علاقه دارد و بنابراین، نقش پررنگی در تصمیمات اقتصادی خواهد داشت. اما باید منتظر ماند و دید كه تركیب تیم اقتصادی و سیاست خارجی او چگونه است و قبل از اینكه قضاوتی در مورد چگونگی تعامل آنها با ایران داشته باشیم، باید دید كه كدام یك از این دو گروه اثرگذارتر خواهند بود. به هر حال، به احتمال بسیار زیاد تا قبل از انتخابات ریاستجمهوری ایران، تصمیم سیاستی مهمی به سود ایران اتخاذ نمیشود. اگرچه این فهم وجود دارد كه رهبر معظم ایران تصمیمگیر نهایی در تنظیم روابط است، جهتگیری رئیسجمهوری و كابینه او آشكارا تفاوتهایی را ایجاد میكند كه نمونه آن را در تفاوت بین رئیسجمهوری روحانی با رئیسجمهوری احمدینژاد مشاهده كردهایم.
به شركتها و نهادهای اقتصادی ایرانی در دوران ترامپ برای تجارت با جهان چه پیشنهادهایی میدهید؟ آیا به بازارهای اروپایی نزدیك شوند؟ سیاست نگاه به شرق داشته باشند یا سناریوهای دیگری را پیشنهاد میدهید؟
ببینید، ما در جهانی بسیار در هم تنیده زندگی میكنیم. حتی كشورهایی كه از لحاظ سیاسی در تنش با آمریكا هستند، به این موضوع پی بردهاند كه مردمان آنها در صورت ارتباط اقتصادی با آمریكا در شرایط بهتری خواهند بود. برای مثال ونزوئلا را در نظر بگیرید. شكی در این نیست كه رهبران سیاسی این كشور در 17 سال گذشته با آمریكا در تخاصم بودهاند اما با این حال، آمریكا بزرگترین شریك تجاری ونزوئلا است. تقریبا نیمی از صادرات و بیش از یك چهارم واردات ونزوئلا با آمریكا است. پس در پاسخ به پرسش شما، البته كه بنگاههای اقتصادی ایران باید با هر كشوری كه نسبت به تجارت با آنها متمایل است رابطه داشته باشند، چه كشورهای اروپایی و چه كشورهایی كه در آسیا یا آمریكای جنوبی قرار دارند. اما شواهد نشان میدهد هر كشوری كه رابطه اقتصادی با آمریكا نداشته باشد، به ضرر منافع اقتصادی و شهروندان خود عمل كرده است. میخواهم این را بگویم كه عدم انجام تجارت با بزرگترین قدرت اقتصادی سیاره مفید نیست و این را میتوانید با نگاهی به سایر كشورهایی كه وضعیت مشابهی از لحاظ نداشتن تجارت با آمریكا دارند مشاهده كنید، یعنی كشورهایی همچون كرهشمالی، سوریه، لبنان، كوبا، لیبی، سودان و سومالی. این گروه بزرگی برای عضو شدن نیست، و حتی كوبا هم تصمیم گرفت كه از چنین گروهی خارج شود.
با توجه به آنكه تركیب كنگره به نفع جمهوریخواهان است و این گروه در دوره كنونی نیز تلاش داشته مانع از همكاریهای اقتصادی ایران شود با توجه به تركیب كنگره آینده و حضور ترامپ فكر می كنید آمریكا به تعهداتش در برجام در حوزه لغو تحریمها و ممانعت از اقدامات محدودكننده عمل میكند؟
خب من یك سیاستمدار نیستم، اما میتوانم نظر خودم را بهعنوان یك اقتصاددان و سرمایهگذار بینالمللی بگویم. اول باید گفت كه برجام یك توافق دوطرفه میان ایران و آمریكا نیست، بلكه توافق چندجانبه میان 6 دولت و ایران است. بنابراین همانطور كه من در پرسش قبل به شما پاسخ دادم، انتظار من این است تا زمانی كه ایران به توافق، تعهد سفت و سخت داشته باشد «چنانكه تاكنون داشته است» هیچ پایه حقوقی و معتبری برای آمریكا وجود نخواهد داشت تا از مسوولیت رفع تحریمهای تعهد شده در برجام پا پس بكشد. مساله این است كه بسیاری از تحریمها به توافق هستهای مربوط نیستند و این تحریمها پابرجا ماندهاند و این كنگره ایالات متحده است كه باید آنها را رفع كند. كنگره كنونی مایل به رفع هیچ تحریمی نیست و كنگره تازه منتخب هم نخواهد بود، بنابراین من فكر نمیكنم هیچ تغییر اساسی در كار باشد. آنچه تغییر كرده این است كه با خروج اوباما از قدرت، نفوذ تعدیلكننده و حیاتی بر كنگره از بین خواهد رفت. رئیسجمهور اوباما تنها به دلیل گفتوگوهای اعتمادساز میان دو دولت در 4 سال گذشته مایل به صرف سرمایه سیاسیاش برای تعدیل كنگره بود. از این رو احتمال رفع هر تحریمی بیش از این،اساسا وجود ندارد، مگر آنكه دولتهای رئیسجمهور روحانی و ترامپ بتوانند حوزههای تازهای برای كار با یكدیگر پیدا كنند. البته فرصتهایی برای دو دولت وجود دارد تا باز با یكدیگر كار كنند و این معیار مهارتهای دیپلماتیك هر دو طرف برای استفاده از این فرصتها خواهد بود. (دنیای اقتصاد)
لطفا در مورد این مطلب نظر دهید